تبلیغات در سایت ما

stop here

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
پشتيباني آنلاين
پشتيباني آنلاين
آمار
آمار مطالب
  • کل مطالب : 734
  • کل نظرات : 303
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 14
  • بازدید دیروز : 44
  • ورودی امروز گوگل : 1
  • ورودی گوگل دیروز : 4
  • آي پي امروز : 5
  • آي پي ديروز : 15
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 483
  • بازدید سال : 2315
  • بازدید کلی : 118922
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 3.17.150.163
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • درباره ما
    stop here
    به وبلاگ من خوش اومدید و امیدوارم لحظات خوشی رو تو وبلاگم بگذرونید.
    خبرنامه
    براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



    امکانات جانبی

    داستان کوتاه عشق

    در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند

    شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات.

    روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است.

    بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند.

    اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند.

    زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد.

    در همین زمان او از ثروت با کشتی با شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست.

    “ثروت، مرا هم با خود می بری؟”

    ثروت جواب داد:

    “نه نمی توانم، مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست، من هیچ جایی برای تو ندارم.”

    عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.

    “غرور لطفاً به من کمک کن.”

    “نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”

    پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.

    “غم لطفاً مرا با خود ببر.”

    “آه عشق. آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”

    شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

    ناگهان صدایی شنید:

    “بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”

    صدای یک بزرگتر بود. عشق آن قدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد.

    هنگامیکه به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت.

    عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:

    ” چه کسی به من کمک کرد؟”

    دانش جواب داد: “او زمان بود.”

    “زمان؟! اما چرا به من کمک کرد؟”

    دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:

    “چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.”!

    تنها بودن ...

    تنها بودن قدرت می خواهد ،

    و این قدرت را کسی به من داد ،

    که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم ...


    این متنای عاشقانه رو میذارم اصلا فکر نکنین من اهل این مسخره بازیا هستم ها اینا رو به سه دلیل میذارم :

    دلیل اول: یه لحظه فکر کردم شاید منم شکست عشقی خوردم خودم نمی دونم یا به عبارت دیگه جوگیر شدم.

    دلیل دوم:متن قشنگی بوده دوست داشتم تو وبم بذارم.

    دلیل سوم:با دوستام یا مامان بابام قهرم دوست دارم زودتر آشتی کنم :))))))))))))))))))))

     

    ليست صفحات

    تعداد صفحات : 1
    صفحه قبل 1 صفحه بعد
    تبلیغات
    نویسندگان
    ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      تبادل لینک هوشمند
      برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان stop here و آدرس stophere.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






    آخرین نظرات کاربران
    سعیده خانوم - اعتماد به سقف تو حلقومت!
    پاسخ: تو که دیگه استعداد خوندن نداری عزیزم نزر سعیده جون :))) استعداد دارم پزشم میدم :)) - 1392/7/3
    سعیده خانوم - هلیا؟!

    این وبلاگت واقعا داغونه نوشته 7 تا نظر خورده اما اینجا دوتاکه بیشتر نی؟1

    چه جوریاس؟!
    پاسخ: آی کیو بالا من که حتما نباید همه نظرا رو تایید کنم شاید 5 تا از اون نظرا تایید نکردم که 7 تا نوشته :)) - 1392/7/2
    reza - سلام خیلی وب باحالو دوست داشتنی داری.خیلی خوشحال میشم اگه بهم یه سری بزنی.منتظرما!اگه نیای میکشمت!!!!
    پاسخ: می دونم! چشم :) تو نمی تونی منو بکشی :)))))) - 1392/7/2
    mahdi - درود.

    اینم برام باز نکرد مشکل از منه یا تو؟!

    راسی اپم ها طبق معمول!

    فدات
    پاسخ: مشکل از کامپیوتر تو :)) - 1392/7/2
    mahdi - هوچ عکسی برای باز نکرد ک!!!!!
    پاسخ: جدی؟؟؟ واسه من که میاد. - 1392/7/2
    mahdi - افتابش مهم بود ها!!!!!!!


    پاسخ: آره :)) - 1392/7/2
    mahdi - - 1392/7/2
    mahdi - مگه تجدیدی هم داری خخخخخ

    دمت گرم با حال بود
    پاسخ:مقسی :)) - 1392/7/2
    صالح - هلیا جان برات آرزوی موفقیت بسیار میکنم
    پاسخ: مرسی دایی جون :) - 1392/7/1
    صالح - آغاز سال تحصیلی جدید رو بهت تبریک میگم
    پاسخ: بازم مرسی :) ولی من الان عزادارم تبریک نگو :)) - 1392/7/1
    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    لینک دوستانارسال لینک
    به stop here امتیاز دهید